انسان و مساله گُزیدگیِ خوراک
[6] اسم کتابش هم به تنهایی کافی بود: هنر انسان شدن! [7] کارل راجرز در این کتاب، انسان را «شدنی» میداند. مسیر و فرایندی باید سپری شود تا آدمیزاد انسان بشود و این فرایند هم نه تکنیک است و نه فن، بلکه «هنر» است. جایی از این کتاب میگوید که هرچه در این فرایند پیشتر رفته باشیم و از آلایش و ناخالصیهایمان کاسته شده باشد از «شتاب»مان برای قضاوت «قاطعانه»ی دیگران کاسته میشود. [8] عکس گزاره را میتوانید [...]
زمین به ستوه خواهد آمد
[1] سرانجام روزی زمین از انسان به ستوه میآید و دلتنگ طراوتِ روزهای پیش از بنیآدم میشود! [2] حق، یک تصور است! [3] خورشید، کوه، دریا، یا حتی فلان گربه که در آفتاب پیادهرو لمیده، اینها هستندهای در طبیعتاند. جستوجو برای لقمه غذا یا عطش درخت برای نوشیدن آب یا شعاع آفتاب بر زمین، اینها طبیعت است. درختها مرز ندارند، گربهها به بیش از لقمهای برای سیرشدن طمع نمیکنند، دریاها پیمان جمعی برای تحریم فلان رود یا صلح [...]
عظمت در چیزهای اندک است
میانگارم عظمت خدا در چیزهای کم مقدار جلوهگر میشود ... نگاه من از چیزهای اندکی تغذیه میکند: از اندک خزهای به روی دیواری کوتاه [1] برای من مواجهه با این سطرها از کتاب نور جهان – کریستین بوبن – ذهنبرانگیز بود! آنچه تا امروز شنیدم و خواندم (و حتی گفتهام) در نقدِ هرروزگی زندگی است و حالا بوبِن همین را به عنوان زیبایی معرفی میکند. به نظرم باید تفکیک باشد بین «هرروزگی» و «هرزگی». اگر هر روز را [...]
خاطره چیست؟
474 [1] خاطر، اسم فاعل است از ریشه خ.ط.ر؛ یعنی همان سه حرف که ما کلمه «خطر» را از آن میسازیم. مثلاً میگوییم فلان موقعیت «خطرناک» است. [2] هر کلمه مانند قصهای بلند است که ما فقط نام آن را حفظ میکنیم اما هرگاه به زبان بیاوریم همه قصه را در ذهن خودمان و مخاطب حاضر میکنیم. قصه «خطر» هم از تبارِ اِشراف است. مثلاً میگوییم فلانی مُشرِف به مرگ است. این وضعیتِ اِشرافی را با کلمه «خطر» [...]
در فضیلتِ تردید و مذمتِ یقین
[1] شاید روزی، «یقین داشتن» را در ردیف اختلالهای روانی به رسمیت شناختند. همانگونه که «تردید» مدام را بهعنوان وسواس، نیازمند درمان میدانیم، بیتردیدی نیز نیازمند درمان است. [2] تصور کن! همین یقین که امروز برای ما فضیلت است؛ روزی بشود کسالتِ ذهن. بعد آدمها بروند خدمت درمانگر – همانطور که شاید برای اضطراب و افسردگی و... خود را محتاج درمان میبینند – و بخواهند که ابتلایشان به یقین، درمان شود. [3] در امروز که من مشاهدهگر زندگی [...]
تفکر هنرمندانه در سنت فرانسوی
[1] هنر در چشاندنِ لذتِ آگاهی است [2] شما وقتی متن فیلسوفان آلمانی نظیر هگل، فیشته و هایدگر را میخوانید؛ قبل از تجربه «لذت» بابتِ مواجهه با «فهم» و آگاهی؛ با «حسرتِ نفهمیدن» روبهرو میشوید. گرچه زبانِ عامیانه برای نیازهای روزمره ساخته شده و بهرهبردن از آن برای تفکر، ناخواسته متن را ناآشنا و سخت میکند، اما این همۀ داستان نیست. [3] شوپنهاور معتقد است امثال هگل و فیشه، بیسوادیشان را پشت قلمبهگویی پنهان کردهاند. من در جایگاه [...]