[1]

گفت: یک ذره حلاوت معرفت در دلی بِهْ از هزار قصر در فردوس اعلی

[2]

جمله بالا را فریدالدین عطار نیشابوری در تذکرة‌الاولیا نقل کرده است از بایزید بسطامی. دیروز نوشتم که هر خوراکی در این هستی از آن من نیست. همه چیز برای من شنیدنی و همه چیز برای من دیدنی نیست. هرکسی باید به مقتضای خودش، خوراک انتخاب کند. شهد گل در کامِ زنبور شیرین است اما به کارِ کرم خالی نمی‌آید.

[3]

باید ببینیم چه چیزی برایمان شیرین است!

هر انسان، همانی است که با آن خوشحال می‌شود!

باید دید که از چه لذت می‌بریم. مثلا کسی که از مستی و زوال عقل لذت می‌برند با آنکه از حلاوتِ تعقل لذت می‌برد، همسان نیستند. آن کس که از بخشایش و دهشِ ثروت به دیگران لذت می‌برد با آنکه از اندوختن ثروت لذت می‌برند همسان نیستند.

[4]

سفره جمعه – سیزدهم مهرماه سال سه – را پهن کنیم و ببینیم که برایمان چه در آستین دارد. بیشتر از آنکه ما برای روزها برنامه داشته باشیم،‌ روزها برای ما برنامه دارند.

 

قیاس زرافه و میان‌مایگی

[5] زرافه موجود غریبی است!
نه با اهل زمین هم‌قدم است و نه با اهل آسمان هم‌پرواز
[6] برای همین می‌توان زرافه را نماد میان‌مایگی دانست. چرا که در میان‌مایگی نه بی‌خیالی و حظ‌طلبی فرومایگان را تجربه می‌کنیم و نه همچون #انسان_فرزی رهیدگی از قضاوتِ جماعت را! حتی بندبازها هم روی بند زندگی نمی‌کنند. اما انسان میان‌مایه همواره روی بند است و لرزان و ترسان از احتمال سقوط.
[7] میان‌مایگی نام یک حزب، دسته، قبیله یا شخص نیست. میان‌مایگی فحش، تحقیر، طعنه و طبقه‌بندی اجتماعی و سیاسی نیست. میان‌مایگی، «نحوی» از بودن و زیستن است که همه ما روزهایی آن را تجربه می‌کنیم. مثل فصل تابستان که می‌آید و می‌رود و دوباره می‌آید و دوباره می‌رود، با این تفاوت که حاصل انتخاب آدمی است. ما در برهه‌هایی از زندگی این فصل را تجربه می‌کنیم به آن سبب که تابِ تنهایی و عزلتِ فرزانه‌زیستن را نداریم.
[8] جمعه به ظهر رسید. به هم‌صحبتی با علی گذشت و کمی دست‌کشیدن به سر و گوش وب‌سایت. تصمیم دارم از این پراکندگی خلاص شوم و یک مجمع باشد برای ذخیره‌سازی همه یادداشت‌های پراکنده. شاید این جمعه بشود، شاید… و داستان روز چهارصد و پنجاه و پنج ادامه دارد
#حسام_ایپکچی