وبلاگ حسام ایپکچی2025-07-31T18:50:15+03:30

عظمت در چیزهای اندک است

می‌انگارم عظمت خدا در چیزهای کم مقدار جلوه‌گر می‌شود … نگاه من از چیزهای اندکی تغذیه می‌کند: از اندک خزه‌ای به روی دیواری کوتاه

[1]

برای من مواجهه با این سطرها از کتاب نور جهان – کریستین بوبن – ذهن‌برانگیز بود! آنچه تا امروز شنیدم و خواندم (و حتی گفته‌ام) در نقدِ هرروزگی زندگی است و حالا بوبِن همین را به عنوان زیبایی معرفی می‌کند. به نظرم باید تفکیک باشد بین «هرروزگی» و «هرزگی». اگر هر روز را مانند برگ سفیدی از دفتر ببینیم، در زیبایی آن تردیدی نیست.
[2] قضاوت را باید به شب موکول کرد. روز که به غروب رسید، آن برگ را دوباره تماشا کنیم و ببینیم با نوشته‌های ما آیا زیباتر از آنچه بوده است شده؟ یا به عکس، زلالی صفحه را به بطالتِ کلماتِ هجو آمیخته‌ایم!
[3] در یادداشت دیروز گفتم که ادامه دارد اما آنقدر خسته رسیدم خانه که جانِ ادامه‌اش نبود. امروز دیگر وعده نمی‌دهم. روز شلوغی است. باید اسلایدهای جلسه عصر را آماده کنم و تا دیرشب در کلاسم. آفتاب درآمده و آسمانِ تهران خاکستری است! از بین پاکی آسمان و خلوتی زمین باید یکی را انتخاب کنیم. باران که باشد آسمان پاک است و زمین ترافیک!

[4] دوست داشتن کسی در حکم خواندن اوست
[5] شب به سر رسید و درس به آخر. در تنفس میان کلاس، ادامه کتاب نور جهان (کریستین بوبن) را خواندم. این سطر برایم جالب بود و در آغاز درسِ بعدی برای بچه‌ها روخوانی کردم. دوست داشتنِ کسی مانند خواندن اوست و چه بسا گاه ما مشتاقِ‌ دوست داشتن کسی هستیم اما توانِ خواندنش را نداریم. چه بسا گاه فقط فصلی از کسی را می‌توانیم بخوانیم و سپس خواندش برایمان دشوار می‌شود.
[6] چه چیزی بجز کتاب می‌توانست ما را اینچنین محرمِ گفتگوها و نجواهای پنهانیِ ذهنِ لطیفی مانند ذهنِ کریستین بوبن کند. این سطرها را مزه مزه می‌کنم و همچنان کتاب ادامه دارد. چقدر قدردان مولف‌ها و مدرس‌ها و مترجم‌هایی هستم که عمرشان را وقف «فهم‌پذیر» کردنِ دانش برای ما کرده‌اند.
[7] کلاس به آخر رسیده بود. حمیده سر در گوشی بود. پرسیدم خوبی؟ این رسم معمول همه کلاس‌هاست که از احوال همه می‌پرسم. از اخبار گفت و بعد برای بچه‌ها گفتم، همه حرف‌ها و درس‌هایی که خوانده‌ایم برای روزهای سخت است. حالا محک بزنید و ببینید که آیا به کار می‌آید یا نه. برای #انسان_فرزی، ساحت‌های زندگی متنوع است چون رسم فرزانگی «بخش‌پذیری» َ نحوه‌های بودن است. باید چنان باشیم که وجهی از ما بتواند در جنگ باشد و وجهی دگر سطرهای کتاب بوبن را مزه‌مزه کند. باید وجهی از ما سر به کار باشد و وجهی دگر دل به یار. انسان در همین جمع نقیضین است که می‌تواند فرزانه‌زی یا فرزی شود.

1503 1400

حضور عظیم‌تر از واژه است

15 خرداد 1400|

شاید کمتر کلمه‌ای به اندازه «حضور» بتوان یافت که وزن آن چنان باشد که در توضیح نگنجد. این واژه از اساس دربردارنده امر غیر قابل ایضاح است. آن چیزی که نه می‌شود گفت و نه می‌توان تعریف کرد بلکه فقط می‌توان ادراک کرد. به بیان معروف، درک می‌شود اما وصف نمی‌شود. به همین قرار است که علم غیرقابل تحصیل و غیرقابل تبادل را به عنوان علم «حضوری» معرفی می‌کنند. علم حضوری آن چیزی است که میان عالم و [...]

703 1400

عبرت مترادف پند نیست

7 خرداد 1400|

عبرت واژه غریبی است. از آن واژه‌ها که گرفتار فرسایش مترادف‌نویسی شده است. تصورم این است که دلیلی وجود ندارد مردمان برای یک پدیده، از کلمات متعددی استفاده کنند. بنابراین مترادف شدن کلمات باهم حاصل فرسایش معنا در محاوره‌های غیر دقیق است. گاهی هم در «ترجمه»، بضاعت زبان میزبان برای کلمه جدید کافی نیست و ناچار چند کلمه خارجی را در یک کلمه بومی پذیرش می‌کند. قاعدتاً عرب اگر غرضش از «وعظ» و «خطبه» و «عبره» یکی بود [...]

2002 1400

نظم چه نیست؟

20 اردیبهشت 1400|

روز خوبی است. نه اینکه بقیه روزها بد باشد. این جمله یعنی امروز روزی است که من خوبی‌اش را چشیده‌ام. شاید دقیق‌تر بود می‌گفتم امروز خوب هستم. وصف‌هایی که ما به «ایام» ارجاع می‌دهیم در واقع وصف ِما در آن موقعیت است. سال ِخوب، سال نحس، روزِ خوب، روز بد، روز پربار، روز بی‌خود. اینها هیچکدام وصف روز نیست. چه بسا همین بیستم اردیبهشت که من گفتم روز خوبی است برای کسی «خوب‌تر» و برای یکی «مصیبت‌بار» باشد. [...]

1702 1400

سوشناسی استیصال

17 اردیبهشت 1400|

کلمه‌ها، جایی برای خودشان در قعر جانم یافته‌اند. یکی زیر سنگ، یکی کنار بته خار، یکی آویخته بر شاخه‌ای از حادثه. کلمه است دیگر، به هر شکل و اندازه که بخواهد در می‌آید. در کمین برای روز ِبادا. کلمه مبادا ندارد. بلکه منتظر آن بادی است که نوبتش را خبر دهد. یک اتفاق ساده، یک جمله، یک تجربه کافی است تا کلمه احضار شود. انگار کسی صدایشان کرده باشد و یکباره چنان چابک در برابر چشمانم حاضر می‌شود [...]

1602 1400

ادب جدایی بیل از ملیندا

16 اردیبهشت 1400|

چند ماه قبل در اپیزود سی و یکم انسانک از «ادب جدایی» گفته بودم و حالا خبر جدایی بیل گیتس گویی مثالی است بر آنچه گفته شد و مشتاق شدم کمی در موردش بنویسم

1201 1400

در آرزوی موج نو وبلاگ فارسی

12 فروردین 1400|

این نه یک فراخوان یا آرمان، بلکه یک آرزو است. آرزویی برای موج نو وبلاگ فارسی . شاید این جمله را شنیده باشید که: محتوا پادشاه است. جمله معروفی که با جستار Bill Gates در سال 1996 بر سر زبان‌ها افتاد. خوب است که آدم‌ها را بر اساس محصولشان بشناسیم. اما مهمتر از محصول، رسیدن به اندیشه‌ای است که محصول، معلول آن بوده. ما همه بیل گیتس را به نرم افزار و سخت افزار و Microsoft می‌شناسیم؛ اما [...]

بازگشت به بالا